،~خوردن جابه جا و در هم آمیخته شدن کارها یا ورق های بازی
کشتی برده فروشان، ز ره دور عیان است که برعرشه ی آن بانوی مُلک دو جهان است، بگو فخر زنان است، بگو مادر مولای زمان است، بود منتظر مقدم او بُشر سلیمان که به عنوان کنیزش بخرد، تا ببرد بر ولی قادر
با
خوش سلامتشان به ساحل با زبر ** ای رسیده دست تو در بحر و بر 2210; Ey eli denize de yetişen, karaya da
[ب َرْ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خشکی و دریا
کهن سُغد و خوارزم را با کویرش کهشان باخت دودهٔ قجر دوست دارم
میں نے ریختہ کی پرائیویسی پالیسی پڑھ لی ہے اور اس سے متفق ہوں
عشق اتش شده بر تاب و تبت می نازد ماه بر اشک مناجات شبت می نازد